بر ویرانه های شهری خموش بوف کور می خواند؛ روی تلی از خاک می نشینم. پیکری بی جان می شوم در دل خاک، رو در رویم تو را می بینم، به من می نگری! رو بر می گردانی، دور می شوی. هم آواز بوف کور، از خموشی شهر، از ویرانی، سرگردانیم، از شکستگی دلم که فرایاد می کند تو را...؛ تو می آیی تا بمانی، بوف کور دیگر نمی خواند.من در ویرانه های شهر با تو می مانم،؛ دستم را می گیری، خیره در چشمانم تا افق پیش می روی
شهره خالقی راد
13918 بازدید
5 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
6 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian